Mar 6, 2010

memories


این کُشنده است، خاطره‌ها را می‌گویم. پس بعضی چیزها را نباید فکر کرد، همان‌هایی که برای آدم عزیزند. یا نه، اصلن باید آن‌ها را فکر کرد، چون اگر فکرشان را نکنی خطر این هست که آن‌ها را یکی‌یکی در حافظه پیدا کنی. یعنی باید مدتی، یک مدت حسابی، فکرشان را بکنی، هر روز و چند بار در روز، تا وقتی که یک لایه لجن رویشان را بگیرد به طوری که دیگر نتوانی از آن رد بشوی. این قاعده‌ی کار است...

بیرون‌رانده – ساموئل بکت – ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی

پ.ن: نمی دونم چرا با دیدن یه عکس دلم هری ریخت پایین امشب..با اینکه دو ساله که همه چی تموم شده ولی تا امشب نمی خواستم باور کنم

2 comments:

هـ. ز.ز. said...

عکسی نمی‌بینم
ولی از بکت لذت می‌برم
و امیدوارم بعد از 2 سال تو هم از چیزا و اتفاقای جدیدتر لذت ببری

Sunny said...

اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر کنم