Mar 16, 2010

88




Remove Formatting from selection







هر دم دردی، از پی دردی، ای سال

با این دل ناتوان چه کردی ای سال

رفتی و گذشتن تو یک عمر گذشت

صد سال سیاه برنگردی ای سال

قیصر امین‌پور – اسفند ۷۸

پ.ن: با این سوزی که قیصر امین‌پور از آن “سال” حرف می‌زند، خوشحالم که امسال را ندید

پ.ن: این پست واقعا عالی کفایت میکنه واسه "زیاده نگویی" من از امسال

Mar 6, 2010

memories


این کُشنده است، خاطره‌ها را می‌گویم. پس بعضی چیزها را نباید فکر کرد، همان‌هایی که برای آدم عزیزند. یا نه، اصلن باید آن‌ها را فکر کرد، چون اگر فکرشان را نکنی خطر این هست که آن‌ها را یکی‌یکی در حافظه پیدا کنی. یعنی باید مدتی، یک مدت حسابی، فکرشان را بکنی، هر روز و چند بار در روز، تا وقتی که یک لایه لجن رویشان را بگیرد به طوری که دیگر نتوانی از آن رد بشوی. این قاعده‌ی کار است...

بیرون‌رانده – ساموئل بکت – ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی

پ.ن: نمی دونم چرا با دیدن یه عکس دلم هری ریخت پایین امشب..با اینکه دو ساله که همه چی تموم شده ولی تا امشب نمی خواستم باور کنم

Mar 5, 2010

sweet Joyce



- But I suspect, Stephen interrupted, that Ireland must be important because it belongs to me.

- What belongs? Queried Mr. Bloom, bending, fancying he was perhaps under some misapprehensions. Excuse me. Unfortunately I didn’t catch the latter portion. What was it you?...

Stephen, patently crosstempered, repeated and shoved aside his mug of coffee, or whatever you like to call it, none too politely, adding:

- We can’t change the country. Let us change the subject.

James Joyce, Ulysses

nothing

.

.

.


Another day...I might have found the words to say…all the things I meant to say!