این روزها پشت سر هم میان و میرن و زندگی همچنان ادامه داره...
* * *
این روزها دارم بیشتر تلاش میکنم که انگلیسی حرف بزنم ، انگلیسی ببینم، انگلیسی بشنوم و انگلیسی بخونم... شاید یه کم تورم این رگ غیرت پارسی فروکش کنه... شاید بتونم خودم رو راضی کنم که رفتن تنها راه حله...
6 comments:
Gahi vaghta fek mikunam hamechy 2 zendegim baz dare tekrar mishe,chandta az dustam raftan az iran alanam baz... emsal eftezah bud fek mikunam age dame eyd beshe ba inhame bala ke umad saram emsal nabud misham.age mishe to ham boro movafagh mishy hatman.
Yeruze na chandan dure omram ke gozashte ye nafar midunest ke cheghad hoviate lohrasbio dust daram behem goft tanha naru in rahe raftan nist... khastam behet begam tanha naru goftam tanha kasi ke bayad tasmim begire didam khodeti.
سلام . زدی به هدف . همون آهنگه . خانوم جلالی هم با برادرش این آهنگ رو گفت گوش میدن و میخندن! یه لحظه اگه نمینوشتی سمیه فکر میکردم خانوم جلالی کامنت گذاشته .
من در عوض کمی صادق هدایت هم چاشنی میکنم
وقتی یه موضوع هی میره میاد توی مغز لعنتی نمیشه کاریش کرد . نمیخوام فاکد آپ کنم خودمو یهو میبینم تموم شده رفته این چند روز از اینور و اونور خبرای بد شنیدم خودمم حالم خرابه فقط میخوام آروم بشم بدتر میشه بدتر از همه این که آتیش گرفتم دارم میدو ام . زمان میخوام
هر هفته یه کتاب برای خودم حداقل میخرم حتی به این که نوعی کادو بحساب بیاد هم فکر کردم ولی هنوز مونده تا بخشیدن . شاید بخاطر اینکه ایندفعه باز اشتباه کردم و اشتباه سال هشتاد و چهارم رو باز تکرار کردم نمیتونم ببخشم نه خودمو نه کس دیگه ای رو
Post a Comment